اگر در این یک هفته ای که مژده آغاز به کار این وبلاگ را داده ام ، آمدید ببینید چه خبر است .... ســـــــــــلام
اگر اصلا خبری در مورد این وبلاگ نداشتید .... سلام
اگر خبر داشتید و نیامدید .... سلام
گر خبر نداشتید و آمدید .... سلام
اگر اول خبر نداشتید ، بعد که آمدید خبر دار شدید .... سلام
اگر اصلا آن زهره موسوم به گل سرخ را نمی شناسید .... سلام
اگر آنقدر گیجید که هر جا گل سرخ دیدید ، فکر کنید زهره است .... سلام
اگر یک جور دیگه گیجید که اصلا فکر می کنید ، زهره گل است که تازه سرخ هم باشد .... سلام
و ....... ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ....
و اما بعد :
جمعه هفته قبل مجموعه خانواده شامل زهره و مامان و باباش ، زهره و داداش و زن داداش و پسر داداشش و زهره و خواهر و شوهر خواهر و دختر خواهر و پسر خواهرش ( جمعاً چند تا شدیم ؟ ) ، رفته بودیم به پارک (... ) واقع در خیابان ( ... ) جنب ( ... ) روبروی ( ... ) و طبق قرار ، من کباب گرفته بودم تا همگی نوش جان کنیم ( جای همه خالی ) ناهار را که خوردیم ، هرچی پوست گوجه و بطری نوشابه و ظرف یکبار مصرف بود ، گذاشتیم لای سفره یکبار مصرفی که غذا را در آن خورده بودیم و قرار شد سفره را کامل داخل سطل آشغال پارک بیاندازیم . مامانم آمار گرفتند که یک نمکدان و یک چنگال کم است و به زهره گفتند که سفره را دوباره باز کن و ببین آنها لای سفره جا نمانده باشد ، و زهره چون احتمالا پر خورده بود و دیگر نای تکان خوردن نداشت ، مدام با این عنوان که نیست ، از این کار سرپیچی کرد ، حالا اصرار سایرین و نهایتاً اقدام سایرین ، باعث شد که نمکدان بیرون سفره و چنگال لای سفره پیدا شود .
این اتفاقات ، باعث شد که جرقه ای در ذهنم بیاید مبنی بر اینکه این ( به اصطلاح گل سرخ ) چه کرامات نانوشته ای برای مخاطبین وبلاگش دارد که بد نیست مطرح کنم . البته همان موقع زهره تذکر داد که اگر این کار را کردی چند مورد را رعایت کن و که یکی از آن نکات باعث شد که در 9 خط بالائی مجبور شدم از ( ... ) استفاده کنم .
نکته دیگری که باید عرض کنم این است که چون من برای خودم زن و بچه دارم و کمتر پیش می آید که با زهره با هم باشیم ، طبعاً اتفاقات کمی را می توانم از زهره منعکس کنم ، ولی نهایت تلاشم را می کنم که از ستونهای پنجم در این زمینه کمک بگیرم . دیگر اینکه از همه کسانی که به این وبلاگ سر می زنند ، تشکر می کنم و اگر وقت نمی کنم به وبلاگهای وزین آنها سر بزنم و یا کامنت بگذارم عذرخواهی می کنم و در این مورد ، زهره جور من را خواهد کشید .
یک کرامت دیگر برای گل سرخ عنوان کنم و بحث طولانی امروز را جمع و جور کنم :
همانروز زهره رفت دستشوئی و ساعتی بعد وقتی دور هم جمع بودیم گفت که : جورابهایش را در دستشوئی پارک جا گذاشته ، حالا اینکه آن جورابها یک ساعت بعد صحیح و سالم پیدا شد از معجزات قرن است و در آنجا بود که بابایم گفتند : اگر روزی مبلها و پشتیهای خانه را جابجا کنیم ، دوبرابر یک مغازه جوراب فروشی ، جوراب از زهره پیدا می کنیم ، حالا جورابهای داخل یخچال و فریزر و ماکرویو و غیره بماند ..... !!!
تشکر می کنم از شما که وقت گذاشتید و کرامات زهره را خواندید ،
تشکر می کنم از خود زهره و دوستش مائده که در این مدت مدام مراجعه کردند تا از این کرامات زودتر مطلع شوند ،
و از آشنایانی که کراماتی از زهره سراغ دارند که برای من پنهان مانده ، دعوت می کنم آنها را برایم بفرستند تا به نام خودشان در وبلاگ منتشر کرده و بعنوان جایزه ، کتکش را از زهره بخورند ، در این زمینه دست یاری دوستان مذکر را به گرمی می فشاریم و دوستان مؤنث را هم به خود زهره حواله می دهیم !!!
|